روضه و گریز معصوم دوم

      علی (ع) خیلی غریب بود .چون همدم و هم صحبتی نداشت .کسی را نداشت که درد دل
      های او را بفهمد ،لذا سرش را درون چاه میبرد و درد دلهایش را به چاه میگفت
      .اکنون از شما میپرسم الان امام شما صحبتها و درد دلهایش را با چه کسی در
      میان میگذارد ؟ امام زمان شما سر در درون کدام چاه میبرد ؟!پرونده اعمال
      شیعیان را که میخواند چه حالی پیدا میکند ؟اگر امیرالمومنین (ع) بیست و پنج
      سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت ، الان امام زمان شما هزار و چند سال
      است که خار در چشم و استخوان در گلو داردوصبر میکند . مردم ! شما را به خدا
      امامتان را دریابید . امام شما خار در چشم دارد شما دیگر خار نباشید . او
      استخوان در گلو دارد شما دیگر بار نباشید یار باشید . مردم !امام زمان شما
      غریب است . بیایید و غریب نوازی کنید...

      تمام اولیا محو جمالت
      ملائک ریزه خواران نوالت
      تمام عاشقانت زینت تو
      ولی تنها منم وزرو وبالت

      علی اصغر یونسیان


******************************************

      

     امیر المومنین (ع) بیست و پنج سال ،خار در چشم و استخوان در گلو داشت
      .میدانی این حرف یعنی چه ؟کسی که خار در چشم دارد یکسره چشمانش نمناک و اشک
      آلود است . علی هم اینچنین بود ؛چرا که هر وقت چشمانش را باز میکرد میدید
      چگونه این مردم با دخت پیامبر رفتار کردند چگونه به همسرش تازیانه زدند؛ غلاف
      شمشیر زدند سیلی زدند ..خار در چشم داشت اما این که استخوان در گلو داشت یعنی
      چه؟ کسی که استخوان در گلو دارد نمی تواند حرف بزند . امیرالمومنین (ع) هم
      نمی توانست حرف بزند؛شکایت ها در دل داشت اما مامور به صبر و سکوت بود .
      حرفهایش را فقط با چاه میزد. با چاه درد دل میکرد : ای چاه ! این مردم قدر
      فاطمه را نشناختند. ای چاه !این مردم لیاقت فاطمه را نداشتند ای چاه ! این
      مردم مرا هم بی فاطمه کردند...

      الا ای چاه یارم را گرفتند
      گلم باغم بهارم را گرفتند
      میان کوچه ها با ضرب سیلی
      همه دارو ندارم را گرفتند

      علی انسانی

******************************************
       
  
     افرادی که مثل کمیل ،مقداد،اباذر ...وقت و بی وقت ،به خانه
      امیرالمومنین (ع) میرفتند و چیزی میپرسیدند یا حاجتی را مطرح میکردند...درون
      مسجد، نخلستانها ،کوچه های کوفه، حضرت را ملاقات میکردند و آرامش میافتند .
      دیگر به دیدن هر روزه مولایشان عادت کرده بودند و تحمل فراق و دوری حضرت برای
      آنها خیلی سخت و دشوار بود اما دیگر این روزها حضرت نه دیگر در مسجد است نه
      در خانه،نه در کوچه های کوفه است نه در نخلستانهای اطراف کوفه،چه کنند؟چگونه
      تحمل کنند ؟ هر جا میرفتند حضرت را نمیدیدند . خیلی برایشان سخت بود . شاید
      هیچ وقت تصور نمیکردند ،روزی برسد که هر چه بگردند اثری از مولایشان نیابند .
      ای کاش در کربلا هم وضعیت همین طور میشد !کاش میگشتند و امام را نمی یافتند؛
      اما چه بگویم که کاروان را از کنار نعشهای پاره پاره حرکت دادند. یک وقت
      دیدند عمه سادات کنار نعش برادر جدش را صدا میزند . با زبان حال میگوید :یا
      رسول الله تو که طاقت شنیدن گریه امام حسین (ع) را نداشتی کجایی ببینی که با
      نعش حسینت چه کرده اند ....زینب (ع) با قلبی مجروح بالای بدن برادر نشست و با
      لحنی خاص از روی تعجب پرسید :آیا تو حسین منی ؟آیا تو پسر مادر منی؟

      یافت آن گل را ولی پرپر شده
      پاره پاره پیکری بی سر شده
      گفت آیا یوسف زهرا تویی
      آن که من گم کرده ام آیا تویی
      ماند از یوسف اگر پیراهنی
      از تو نی پیراهن و نی هم تنی
      گرچه سر تا پای تو بوسیدنی است
      لیک یک جای از برای بوسه نیست

******************************************
      

      امام حسن و امام حسین (ع) جنازه امیرالمومنین (ع) را هم
      مانند جنازه مادرشان شبانه دفن کردند وتا صد سال بعدقبر علی (ع) همچنان مخفی
      باقی ماند ؛ چون حتی پیکر علی(ع) از شر کینه های بدری و خیبری دشمنان در امان
      نبود ؛ لذا مجبور شدند بدن راشبانه و مخفیانه دفن کنند تا از شر دشمنان در
      امان باشند . ای کاش وضع کربلا هم طوری بود که امام زین العابدین میتوانست
      پیکر مطهر پدرش را مخفی کند تا دیگر پا مال سم اسبان نشود و سر مطهرش را از
      شهری به شهر دیگر نمیبردند و توهین نمیکردند ! ای کاش میتوانست بدن پدرش را
      مثل همه مردم دفن کند تا دیگر سر مطهرش درون تنور خولی قرار نمیگرفت و خاک و
      خاکستر تنور با خونهای پاک صورتش مخلوط نمیشد !جگر مادرش را نمیخراشید و تکه
      تکه نمیکرد ! ای کاش میتوانست بدن پدرش را دفن کند تا دیگر نازدانه ابا
      عبدالله سر پدرش را به دامن نمیگرفت و مات و مبهوت نمیشد و از دنیا نمیرفت
      !ای کاش میتوانست بدن پدرش را دفن کند تا دیگر زینب (س) سر نازنین برادرش را
      درون طشت طلا ،زیر ضربات چوب خیزران نمیدید ! ای کاش !....

      آه از آن دمکه یزیدبن معاویه زکین
      چوب میزد به لب اطهر و جان پرور او
      آه از آن دم که دواندند در آن دشت بلا
      اسب از کینه به روی بدن اطهر او
      تن او را که در آغوش نبی جایش بود
      شد به صحرای بلا خاک سیه بستر او
      برسر نعش وی از ضربت سیلی نیلی
      گشت رخسار سکینه که بود دختر او


******************************************
       
    
      وقتی کسی عزیزی را از دست میدهد ،اقوام
      و خویشان وهمسایگان ،همه جمع میشوند و تسلیت میگویند تا بازماندگان جای خالی
      عزیز را کمتر احساس کنند ؛و معمولا این طور است که که جمعیت شرکت کننده در
      عزا تسلی دهنده ،و باعث آرامش باز مانده گان هستند ؛ولی این مطلب در مورد
      فرزندان امیرالمومنین (ع) صادق نبود . جمعیت میآمدند و تسلیت میگفتند ؛ولی
      این تسلیتها به جای اینکه تسلی دهنده ی دل فرزندان او باشد داغ دل بچه ها ی
      علی (ع) را زیادتر میکردچون فرزندان امیرالمونین (ع) دیده بودند که این مردم
      چگونه با پدرشان رفتار کردند. چگونه حرف زدند و چگونه سکوت کردند . چطور به
      امیرالمومنین سلام نمیکردند و جواب سلام او را نمیدادند. چطور مادرشان را با
      سیلی و تازیانه و غلاف شمشیر ...

      خودم دیدم به پشت در که مادر از نفس افتاد
      خودم دیدم که شش ماهه ز ضرب آن لگدافتاد
      خودم دیدم به چشم خود هجوم خیل اعدا را
      خودم دیدم به پشت در فغان و ناله ی مادر
      خودم دیدم به پشت در فغان و آه و زاری بود
      خودم دیدم که زهرا مادرم در بیقراری بود
      خودم دیدم در آن کوچه به حق خالق یکتا   
      که دشمن میزند سیلی به روی مادرم زهرا


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام علی(ع)
[ 25 / 4 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]